مصـراعی سـت از شعـر ورلن
.که من دیگـر به خاطـر نمـی آورم

خـیابانی سـت در این نزدیکی
.که من دیگـر گـذرم به آن نمی افـتـد

آینـه ای سـت که برای آخـرین بار در من نگریسـته اسـت

دری سـت که من آن را برای ابد بسـته ام

در میـان ِ کتـب ِ کتابخـانه ام
کتـاب هـایی هسـتند که من دیگر هـرگز نخـواهم گشـود

:تابستان امسـال پنجاه ساله خواهم شد
...مـرگ ، بی وقـفـه مرا غـارت می کنـد

Jorge Luis Borges

Jorge Luis Borges