شعر آخر<br /><br />Ù…ÛŒ توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم<br /><br />مثلن بنویسم: †شب شکسته است<br />ÙˆÙŽ تکه تکه Ù…ÛŒ شوند آن ستارگان در دور دست Ùˆ بر باد Ù…ÛŒ روندâ€<br /><br />شب- باد، در آسمان Ù…ÛŒ پیچد Ùˆ Ù…ÛŒ خواند<br />Ù…ÛŒ توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم<br />عاشق اش بودم Ùˆ گاهی هم عاشق ام Ù…ÛŒ شد<br /><br />در شبی این چنین به آغوش اش کشیدم<br />بوسیدم اش بسیار Ùˆ بسیار زیر آسمان بی انتها<br /><br />عاشق ام بود Ùˆ گاهی هم عاشق اش Ù…ÛŒ شدم<br />Ú†Ù‡ گونه Ù…ÛŒ توانستم عاشق آن چشمان درشت٠خاموش اش نباشم<br /><br />Ù…ÛŒ توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم<br />برای درک٠این Ú©Ù‡ ندارم اش، برای Øس٠این Ú©Ù‡ Ú¯Ù… اش کرده ام<br /><br />Ù…ÛŒ شنوم این شب بلند را، Ú©Ù‡ بی او طولانی تر<br />بر Ø±ÙˆØ Ù…ÛŒ نشیند این سطرها، مثل شبنم Ú©Ù‡ بر علÙ<br /><br />دیگر Ú†Ù‡ اهمیت دارد، Ú©Ù‡ نتواستم Ù†Ú¯Ù‡ اش دارم<br />شب شکسته ست Ùˆ او کنارم نیست<br /><br />این تمام ماجراست. کسی در دور دست Ù…ÛŒ خواند. در دور دست<br />Ø±ÙˆØ Ø§Ù… را یارای نبودن اش نیست<br /><br />Ú©Ù‡ انگار در تقلای یاÙتن اش چشمانم دو دو Ù…ÛŒ زند<br />Ú©Ù‡ قلبم Ù…ÛŒ جویدش: اوکنارم نیست<br /><br />شبی شبیه بر همان شاخ ساران به ØµØ¨Ø Ù…ÛŒ رسد<br />مای آن زمان، شبیه Øال٠ما نیست<br /><br />بی گمان، عاشقش نیستم اکنون، اما Ú†Ù‡ گونه زمانی بودم<br />برای رسیدن٠به او، صدایم، به تقلای جستجوی باد است<br /><br />بوسه های دیگران بر لبانش، چون بوسه های من<br />صدایش، تن مرمرین اش، چشمان بی انتهایش<br /><br />بی گمان، عاشق اش نیستم اکنون شاید اما باشم<br />عشق کوتاه است؛ از یاد بردن اش Ú†Ù‡ طولانی<br /><br />از آن شب ها Ú©Ù‡ در آغوش Ù…ÛŒ کشیدم اش دیگر<br />روØÙ… را یارای نبودن اش نیست<br /><br />هرچند این واپسین عذابی است Ú©Ù‡ مرا دچارش Ù…ÛŒ کند<br />Ùˆ این واپسین سطرهایی ست Ú©Ù‡ برایش Ù…ÛŒ نویسم